جز عشق پیشوا نکند هر که عاشق است


زیرا که عاشقان همه را عشق سایق است

تسلیم راه عشق کند هر چه هست و نیست


وین کار عاشقی است که در عشق صادق است

گر بر عدم نباشد عاشق پسند نیست


آن گه که از وجود بپرداخت لایق است

ناممکن است عشق پرستی و عافیت


کاندر طریق عشق پرستی عوایق است

خوش می¬رسد ز دوست به ما هرچه می رسد


در عشق او جراحت و راحت موافق است

سهل است اگر در آتش هجران بسوختیم


خشنود می رویم که امید واثق است

دم درکشیده ایم و زبان درکشیده اند


چون خالق آگه است چه باک از خلایق است

ما را بهانه نیست که اینجا نظرگهیست


عذرا نشانه ی نظر عشق وامق است

زین هر فسرده یی که نداند که عشق چیست


آوازه می کند که نزاری منافق است